.
شاید به نظر شما کار من اشتباه است که داستانی را که الان هیچ ربطی به موقعیت ندارد و قبلا یک بار در وبلاگم قرار دادم دوباره گذاشتم. اما کاری که کردم دلیلش این است که چند وقت پیش از یکی از دوستان که ایرانی است و خارج از کشور زندگی می کنه شنیدم که گفت : "ما کریسمس را جشن می گیریم و به جشن های اروپاییان عادت کردیم و حتی درخت کاج را هم برای کریسمس آماده می کنیم و آن را یکی از تزینات خانمان قرار می دهیم و به فرزندانمان هم یاد می دهیم."
وقتی این حرف را زد من یاد این داستان افتادم و به قول استاد انیشتن فرهنگ و تمدن 10000 ساله ما ایرانی ها کجا و تمدن اروپاییان کجا؟ اروپاییان برای کریسمس به جنگل می روند درخت قطع می کنند و بعد با گل های مصنوعی آن را زینت می دهند اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درخت ها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است.
ما ایرانی ها کسانی هستیم که وقتی مغول ها حمله کردند و همه جا را با خاک یکسان کردند فرهنگشان را عوض کردیم و آن ها را به انسان تبدیل کردیم. مسلما تغییر دادن فرهنگ یک نفر خیلی سخت تر از کشتن اوست، کشتن یک نفر 1 ثانیه است اما تغییر فرهنگش خیلی طول میکشه.
یادمان باشد که ما ایرانی هستیم و فرهنگمان خیلی از اروپاییان بالاتر است و باید فرهنگ خودمان را به فرزندانمان یاد بدهیم.
« البته من مخالف جشن های اروپاییان نیستم و همان طور که جشن سال نو برای ما محترم، جشن کریسمس هم برای آن ها محترم است. حرف من اینه که یک ایرانی هر جا که هست نباید اصالتش را فراموش کند.»
این داستان را امکان داره قبلا خوانده باشید اما من میخوام شما این داستان را دوباره و با دقت بیش تری بخوانید و بعد توضیح داستان 33 را بخوانید :
انیشتین بر سر سفره هفت سین دکتر حسابی
در زمان تحصیل در دانشگاه پرینستون، دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگ ترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر"، و دیراگ و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.
آقای دکتر خودشان کارت های دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست، تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گل ها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود، برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.
دکتر می گفت : "برای همه، کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویلونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد."
همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20 دقیقه دیرتر آمد و گفت : چون خواهرم را خیلی دوست دارم، خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فوراً یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. (من که نمی دونستم وقتی از پدرم پرسیدم گفتند که درسته و ما نه تنها برای افراد خانواده شمع روشن می کنیم بلکه یک شمع هم به خاطر سلامتی امام زمان(عج) روشن می کنیم.)
به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی، انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10 هزار ساله شان، حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.
"برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد." (برای همین هم هست که ما شمع های روشن سر سفره عید را با برگ سبز خاموش می کنیم.)
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت، بعدها انیشتین به من گفت :
"وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10 هزار ساله چیست! ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گل های مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درخت ها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند.
همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند.
ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمداً بلندتر انتخاب شده بود، انیشتین که چشم هایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت : "دقیقا من هم همین را برداشت کردم وبعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند."
آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آن ها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت سین یعنی 7 انتخاب بوده است.
تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرف ها را نمی زد.
بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمنان توضیح می دهند که این کاسه 3 هزار سال قدمت دارد. آب نشانه فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.
انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟
می گوید :
"ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد. کلیسا او را به مرگ محکوم کرد؛ اما شما از 10 هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
منبع : کتاب تو، تویی؟! جلد دوم.
ای کاش برای آخرین بار دستان تو را در دستم لمس می کردم.
ای کاش یک بار دیگر در چشمان همچون دریایت نگاه می کردم.
ای کاش برای آخرین بار حس تو را در مورد خود می دانستم.
ای کاش برای اولین بار سر روی شانه های پر مهرت می گذشتم.
ای کاش در کنارم می ماندی و مرا تنها نمی گذاشتی.
ای کاش همان گونه که من تو را دوست داشتم تو هم مرا دوست داشتی.
منبع :
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد، نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد، خطی ننویسم که آزار دهد کسی را، که تنها دل من ؛ دل نیست.
# # # # # #
خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد،
چرا که خود می دانی چه سخت است تنهایی.
# # # # # #
می گویند : که تنها یک دقیقه طول می کشد تا دوستی را پیدا کنید ،
یک ساعت طول می کشد تا از او قدردانی کنید ،
.اما یک عمر طول می کشد تا او را فراموش کنید
# # # # # #
اگر آدمی شاد باشد، حتما کسانی را شاد نموده است، و اگر غمگین باشد،
کسی را غمگین کرده است.
( مولوی)
# # # # # #
بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى، محبت اوست پس؛ محبت کنید چه به دوست، چه به دشمن! که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.
# # # # # #
خداوندا! دست هایم خالی است و دلم غرق در آرزوها - یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن..
# # # # # #
چه حرف بی ربطیست، که مرد گریه نمی کند، گاهی آن قدر بغض داری، که فقط باید مرد باشی، تا بتوانی گریه کنی!!!
# # # # # #
ما را از کودکی، به جدایی ها عادت داده اند، همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند :
خوب ها / بدها
# # # # # #
تا می توانی دست هایی را بگیر ....
دست هایت روزی محتاج گرفتن خواهد شد.
# # # # # #
خدایا می دانم اگر تو را رها کنم هرگز مرا رها نمی کنی . . .
منبع :
بزرگ ترین عیب برای دنیا همین بس که بیوفاست.(حضرت علی علیهالسلام)
# # # # #
آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همهی انسانها برابرند. (مارتین لوترکینگ)
# # # # #
بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانوهایت زندگی کنی. (رودی)
# # # # #
دوست داشتن انسانها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)
# # # # #
برای کسی که شگفتزدهی خود نیست معجزهای وجود ندارد. (اشنباخ)
# # # # #
بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا این که ثروتمند بمیریم. (جانسون)
# # # # #
هیچ وقت به گمان این که وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلین)
# # # # #
هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا میکنی. (نیما یوشیج)
# # # # #
علت هر شکستی،عمل کردن بدون فکر است. (الکسمکنزی)
# # # # #
دانستن کافی نیست،باید به دانسته ی خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)
منبع :
http://forum.iranvij.ir
دلم را هیچ کس باور نداشت
هیچ کس کاری به کار من نداشت
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ
او که خوابیده است در این گور
بودنش را هیچ کس باور نداشت
# # # # # #
ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم
آن قدر باده بنوشم که شوم مست وخراب
نه دگر باده شناسم نه دگر جام شراب
# # # # # #
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
# # # # # #
هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را
هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
منبع :
http://hamishe-barani.blogfa.com
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را . . .
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش، پشیمان نخواهی شد!
سنت که بالا رفت کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده، که خرج کسی نکردهای
و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بکشیاش . . .
شروع میکنی به خرج کردنشان . . .
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی،
توی رقص اگر پا به پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند،
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد،
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد.
برای یکی، یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی، یک دلم برایت تنگ میشود، خرج میکنی.
یک چقدر زیبایی، یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی، به مخزدن به اعتماد آدمها،
به سوء استفاده کردن، به پیری و معرکهگیری.
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آن وقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند.
غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند.
دکتر علی شریعتی
منبع :
http://arcanum65ruydar.blogfa.com
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان