.
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم !
# # # # # #
نه از قایق می نویسم
نه از زخم شقایق می نویسم
به یاد لحظه های با تو بودن
به یاد آن دقایق می نویسم .
# # # # # #
ای کاش که باز آیی و دیوانه ببینی
از دست غمت سینه ی ویرانه ببینی
رفتی و شدم همدم تنهایی و غم ها
بازآ که مرا از همه بیگانه ببینی .
# # # # # #
یک جام پر از شراب دستت باشد
تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بی خوابیست
ای عشق فقط حساب دستت باشد !
# # # # # #
تا صبح دم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبح دم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم .
# # # # # #
سیب سرخی را به من بخشید و رفت
ساقه سبز دلم را چید و رفت
عاشقی های مرا باور نکرد
عاقبت بر عشق من خندید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد
بی مروت گریه هایم را دید و رفت .
منبع :
Smsfars.com
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان