.
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت :
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم.
$ $ $ $ $ $
دل که رنجید از کسی ، خرسند کردن مشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است
کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد
حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است.
$ $ $ $ $ $
کاش مى شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود.
$ $ $ $ $ $
مردن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها
دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها.
منبع :
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان