.
آفتاب می شود
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن !
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زروقی
ز عاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا بِبَر ای امید دلنواز من
بِبَر به شهر شعر ها و شورها
به راه پُر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیانِ سرخ رنگ ساده دل
ستاره چینِ برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بالِ برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان ، به بی کران ، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج ها
مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که مومِ شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
سُراحی سیاه دیدگان من
به لای لایِ گرم تو
لبالب از شرابِ خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود
منبع : مجموعه ی سروده های فروغ فرخ زاد
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان