.
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم، تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
% % % %
نگاهی کرد ومن را دربه در کرد
یقیین کرد عاشقم بعدش سفر کرد
شکستی خورد آمد تا بماند
ولی من رفته بودم او ضرر کرد
% % % %
باز امشب روح من بارانی است
خانه ام در معرض ویرانی است
اشک هایم را نمی بیند کسی
گریه ام یک گریه ی پنهانی است
شعر من این واژه های بی پناه
حاصل یک عمر سرگردانی است
در کویر لوت می آیم ولی . . .
آسمان سینه ام بارانی است
منبع :
http://crazyfire.persianblog.ir
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان