.
این داستان را امکان داره قبلا خوانده باشید اما من میخوام شما این داستان را دوباره و با دقت بیش تری بخوانید و بعد توضیح داستان 33 را بخوانید :
انیشتین بر سر سفره هفت سین دکتر حسابی
در زمان تحصیل در دانشگاه پرینستون، دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگ ترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر"، و دیراگ و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.
آقای دکتر خودشان کارت های دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست، تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گل ها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود، برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.
دکتر می گفت : "برای همه، کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویلونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد."
همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20 دقیقه دیرتر آمد و گفت : چون خواهرم را خیلی دوست دارم، خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فوراً یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. (من که نمی دونستم وقتی از پدرم پرسیدم گفتند که درسته و ما نه تنها برای افراد خانواده شمع روشن می کنیم بلکه یک شمع هم به خاطر سلامتی امام زمان(عج) روشن می کنیم.)
به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی، انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10 هزار ساله شان، حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.
"برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد." (برای همین هم هست که ما شمع های روشن سر سفره عید را با برگ سبز خاموش می کنیم.)
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت، بعدها انیشتین به من گفت :
"وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10 هزار ساله چیست! ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گل های مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درخت ها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند.
همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند.
ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمداً بلندتر انتخاب شده بود، انیشتین که چشم هایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت : "دقیقا من هم همین را برداشت کردم وبعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند."
آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آن ها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت سین یعنی 7 انتخاب بوده است.
تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرف ها را نمی زد.
بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمنان توضیح می دهند که این کاسه 3 هزار سال قدمت دارد. آب نشانه فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.
انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟
می گوید :
"ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد. کلیسا او را به مرگ محکوم کرد؛ اما شما از 10 هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
منبع : کتاب تو، تویی؟! جلد دوم.
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان