.
سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد او پرسید : چه کسی این بیست دلار را می خواهد ؟ دستها بالا رفت . او گفت : من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم اما اجازه بدهید اول کاری را انجام دهم . او اسکناس ها را مچاله کرد و پرسید » چه کسی هنوز این ها را می خواهد ؟ باز هم دست ها بالا بودند . او جواب داد خوب اگر این کار را بکنم چه ؟ او پول ها را روی زمین انداخت و آن ها را لگد کرد بعد آنها را برداشت و گفت : حالا چه کسی آن ها را می خواهد ؟ باز هم دست ها بالا رفت . سپس گفت : هیچ اهمیتی ندارد که من با پول ها چه کردم . شما هنوز هم آن ها را می خواهید . چون ارزشش کم نشده و هنوز بیست دلار می ارزد . اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم ، مچاله می شویم و یا با تصمیم های که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم و ما فکرمی کنیم که بی ارزش شده ایم اما هیچ اهمیتی ندارد چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد شما هرگزارزش خود را از دست نمی دهید . کثیف یا تمیز ، مچاله یا چین دار شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید . ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نیست . ارزش ما در این جمله است که : « ما که هستیم ؟» هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنائی هستید .
منبع : http://forum.mihandownload.com/thread44654-32.html
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان