.
نمی دونم از این مطلب خوشتون میاد یا نه اگه خوشتون نمیاد بگید تا دیگه از این مطالب نذارم.
اگه عاشقی و عشقت را مجبور کنی به خاطر تو از کسی که دوستش داره دست بکشه اون دیگه عشق نیست .
واقعا ما عاشقیم یا ادعای عاشقی داریم .
واقعا می تونیم از کسی که دوستش داریم بگذریم تا با یکی دیگه باشه برای این که اون همیشه شاد باشه ( چقدر سخته گل آروزهات رو تو باغچه کسی دیگه ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و بعد بگی گل من باغچه نو مبارک ) یا نه نمی تونیم بهش همچین جمله ای بگیم و این فقط تو فیلم ها اتفاق میفته وهیچ کس جرات نداره بذاره عشقش بره اگه هم گذاشت بره آنقدر آه میکشه تا برگرده اگه هم برنگشت یک کاری می کنیم یا برگرده یا اگه برنگشتکار می کنیم که هیچ وقت خوشحال نباشه و همیشه به این فکر کنه که یه نفر هست که می تونه همه خوشبختی اونو ازش بگیره .
شاید بهتره ما تا آخر باهاش بریم و بعد بذاریم بره.
شاید هم نباید بذاریم اون زندگی کنه چون ما هم نمی تونیم بدون اون زندگی کنیم .
شاید همون طور که ما عاشق اونیم ونمی تونیم بدون اون زندگی کنیم اون هم نمی تونه بدون اون کسی که عاشقش هست زندگی کنه و اگه با ما باشه نتونه طاقت بیاره پس بهتره بذاریم بره ، اما خودمون چی ما که نمی تونیم بدون اون زندگی کنیم پس کی به ما فکر می کنه ؟؟!!!
جوابش یه شعر از نظامی هست در پاسخ فرهاد به خسرو :
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه
بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از ماه نیست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر
نظر شما چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان