.
حلقه
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشتِ مرا
این چنین تنگ گرفته است به بَر
راز این حلقه که در چهره ی او
این همه تابش و درخشندگی است
مرد حیران شد و گفت :
(( حلقه ی خوشبختی ست، حلقه ی زندگی است! ))
همه گفتند : (( مبارک باشد! ))
دخترک گفت : (( دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد. ))
سال ها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته، هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای، این حلقه که در چهره او
بازهم تابش و رخشندگی است
حلقه ی بردگی و بندگی است!
منبع : مجموعه ی سروده های فروغ فرخ زاد
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان